یکشنبه، ۲۹ اوت ۲۰۰۴
یه کارت دعوت عروسی اوردن که من هرچی بیشتر نگاهش می کنم بیشتر خنده ام می گیره. هرچی شعر و جمله ادبی قلمبه سلمبه بلد بودن الکی پشت سرهم ردیف کردن. یه عکس عروس و داماد هم توش چاپ کردن که با یه حالت خیلی شاعرانه و جالبی دارن همدیگه رو نگاه می کنن.
من که ایشالا بعد از صد و بیست سال هروقت بخوام از این کارتا سفارش بدم، با چهارتا جمله ساده سر و تهشو هم میارم. مثلا این خوبه به نظرم:
“سلام
ما قرار شده گوش شیطون کر، عروسی کنیم. حالا چون می دونم شما ترکیب باقالی پلو و ژله رو خیلی دوست دارین، دعوتتون می کنم که فلان تاریخ بیاین فلان جا و غذای مذکور را بخورید.
پ.ن. کادو فراموش نشه”
۲ نظر به “”
آگوست 29th, 2004 23:38
همين فكرها رو ميكني كه ترشيده شدي ، موندي رو دست مامانت . اگه نه ما هم تا الان يه عروسي افتاده بوديم.
پ ن : حالا كي گفته من هم دعوت ميشم؟!!
مارس 3rd, 2010 12:23
kam chAkhAn kon… ma ke nadidim!!