می بینمشون. شبا تا چراغو خاموش می کنم می بینمشون که دارن تو خونه می چرخن. می رم تو رختخوابم دراز می کشم، ولی جرات نمی کنم چشمامو ببندم. می ترسم وقتی بستمشون، یکی از اونا بیاد بالای سرم و خفه ام کنه.
اینو آیدین در ساعت ۱۸:۲۱ نوشت.
نام (لازم)
ایمیل (منتشر نمیشود) (لازم)
وبلاگ/سایت
Δ
© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002