پنجشنبه، ۵ اوت ۲۰۰۴
یادش بخیر، یه نوار تو کیف یکی از بچه ها بود و ما برداشته بودیم بهش نمی دادیم. بعدم چون می دونستم از ارتفاع می ترسه، از تیر چراغ برق بغل پیش دانشگاهی رفتم بالا و نوارشو گذاشتم تو بالاترین سوراخی که رو تیر بود. بیچار مجبور شد تا اون بالا بره دنبال نوار. اگه می افتاد پایین کلی می خندیدیم.
اینو آیدین در ساعت ۱۹:۲۵ نوشت.
۲ نظر به “”
آگوست 5th, 2004 23:00
همين الانم من كلي خنديدم .
ولي راست ميگي اگه طرف ميفتاده كلي بيشتر ميخنديديد اوني هم كه اين اين ماجرا رو ميخونده بيشتر خوشش ميومده . تازه ببين چه حالي ميداده اگر برق ميگرفتتش بعد ميفتاده رو زمين همون موقع يه ماشين از روش رد ميشده .
×××××××××××××××××××××××××××
شريف چي ؟ شريف نيستي؟
جان من بگو .
آگوست 6th, 2004 6:15
شریفم نیستم 😆