سهشنبه، ۲۰ ژوئیه ۲۰۰۴
می گفت وقتی داشتن دایی جان رو می شستن، روی سینه اش چندتا دایره کبود دیده. بعد نتیجه می گرفت که شوک الکتریکی هم بهش دادن. یادش رفته بود که وقتی دایی جان افتاده بود روی زمین و دکترا بالای سرش جمع شده بودن، من اونجا بودم. حتی مراسم تدفین هم کاملا یادمه، چون تو ردیف اول بودم. باز خوبه عقلشون رسیده بود و بچه شیش ساله رو تو غسالخونه نبردن.
بعدم می گن چرا ده ساله ما می ریم بهشت زهرا، تو با ما نمیای؟!
اینو آیدین در ساعت ۱۰:۴۵ نوشت.