چهارشنبه، ۱۴ ژوئیه ۲۰۰۴
نقل است که آیدین کبیر ضمن یکی از لشگرکشی های بزرگش، سوار اسب داشت می رفت و خدم و حشم و سپاه و بند و بساط، دنبالش. تا اینکه وسط بیابون رسیدن به “لطیفی” که نشسته بود زیر آفتاب و فرت و فرت تست الکترونیک می زد. بعد آیدین کبیر در حالیکه سایه اسبش افتاده بود روی لطیفی، ازش پرسید چیکار می کنی. لطیفی سرش رو بالا کرد و گفت اگه تاریک نکنی، بذاری به کارم برسم، دارم تست الکترونیک می زنم. آنگاه آیدین کبیر نگاهی به وی کرده، اسب را هی کرد و فرمود: “اگر آیدین نبودم دوست داشتم لطیفی باشم!”
اینو آیدین در ساعت ۱۷:۱۹ نوشت.