سهشنبه، ۲۹ ژوئن ۲۰۰۴
خواب دیدم پروفسور یوسفی (مدیر سابق و لایق دبیرستان) داره سر صف بچه ها رو موعظه می کنه. طبق معمول قاطی کرده بود ومی گفت “این ارکات رو آمریکایی ها راه انداختن برای استثمار ما. به این دلیل که الآن نود درصد بچه های سوم دبستان اونجا عضو شدن! ولی کور خوندن، ما یه گروه ضربت راه انداختیم و با همون بچه های سوم دبستان داریم تحقیقات اتمی می کنیم که چند وقت دیگه پدر آمریکا رو در بیاریم.” بعد یهو یکی از بچه های هفتاد و هشتی شروع کرد به هو کردن یوسفی، بعد کم کم تمام بچه ها داشتن یوسفی رو هو می کردن ولی اون اصلا به روی خودش نمی اورد.
این بود انشای ما درباره اثرات شام زیاد خوردن و زیر پتو خوابیدن تو هوای گرم تابستون!
توضیح: دوستان توجه کنن که من redundancy (به قول کلانتری ریدَندَنسی) صحبتهای یوسفی رو گرفتم که شد چهار خط، وگرنه یوسفی کمتر از چهل و پنج دقیقه حرف نمی زد که البته حدود نیم ساعتش سکوت بود!