یکشنبه، ۳۰ مه ۲۰۰۴
عالم و آدم با من مشکل دارن انگار. نشسته بودیم تو نیمکتای وسطای باغچه، بعد یه گربه هه اومد طرفمون. گفتم بذار یه دفعه کاری به کار این بدبختا نداشته باشم. نکبت اومد بغل دست من و پشتشو کرد به من و شروع کرد به ادرار کردن!!! اگه شوتش نکرده بودم حسابی کثیفم کرده بود بیشعور!
اینو آیدین در ساعت ۱۷:۳۶ نوشت.
۴ نظر به “”
می 30th, 2004 18:24
حالا خوبیش اینه که پشتش بهت بوده اگه جلوش بود چی؟؟
می 31st, 2004 18:27
: ))
ژوئن 1st, 2004 20:23
فکر کرده ديواري يا درخت که اينکارو کرده… گربه ادب دارد. گربه آگاه است. گربه ميفهمد. (قد خيار)
مارس 2nd, 2010 16:32
:))