جمعه، ۲۱ مه ۲۰۰۴
یکم خرداد ماه جلالی
نمی دونم چند روز از چی گذشته و چند روز به چی مونده. هیچ تاریخی یادم نیست. اما خوب یا بد، هنوز بلدم از روی ساعت مچی تاریخ رو بخونم. دیگه همه چی تو این جزیره یکنواخت شده. شانس ندارم که. یه قبیله آدمخور هم پیدا نمی شه که یه ذره هیجان بده به زندگیم. دارم فال ورق می گیرم که ببینم برم لب ساحل و منتظر کشتی بشینم یا نه.