دوشنبه، ۱ مارس ۲۰۰۴
یاد سوم راهنمایی افتادم که با کوسه خدمات شایانی به علم پزشکی کردیم. اول یه معجون من دراوردی با آب و آرد و نمک و شکر و چندتا ضمیمه سری دیگه درست کردیم که مزه سرلاک می داد و نصفشو خودمون دوتایی خوردیم. بعد این معجون رو یه ماه گذاشتیم تو هوای آزاد تا کپک بزنه. بعد کپک ها رو – که خیلی هم خوشگل و خوشرنگ شده بودن- برداشتیم و گذاشتیم جلوی آفتاب تا خشک بشن. بعد اون کپکای خشک شده رو سابیدیم تا نهایتا به یه پودر سفیدی رسیدیم که بهش می گفتیم پنی سیلین. بعد می خواستیم آزمایشش کنیم که ببینیم کار می کنه یا نه، یه موش ورداشتیم و زخمیش کردیم، بعد رو زخمش پنی سیلین ریختیم و بستیمش. خاک بر سر افتاد مرد! ما اون موقع مطمئن بودیم که پنی سیلین ساختیم. حتما تقصیره خود موشه بود که مرد.
اینو آیدین در ساعت ۱۵:۲۷ نوشت.