سهشنبه، ۱۷ فوریه ۲۰۰۴
یه دوتا چیز دیگه یادم افتاد، یکی اینکه اون شب تو بیمارستان خواب دیدم که داریم با بروبچ بازی می کنیم، ولی من هرچی می گم بیاین این سرممو باز کنین و بخیه هامو بکشین کسی محلم نمی ذاره. منم همینجوری با بدبختی دنبالشون می رفتم به زور. تو خواب یاد اون بچه خرگوشه تو رابین هود افتادم که عروسکش دستش بود و همش عقب می موند. دیگه اینکه از وقتی که تونستم راه برم، هر دفعه که می رفتم دستشویی، جوانب رو بررسی می کردم و سعی می کردم عین فیلما نقشه فرار بکشم!
یک نظر به “”
فوریه 19th, 2004 19:36
سلام …نمردی ؟؟؟؟؟ حیف