یکشنبه، ۸ فوریه ۲۰۰۴
احساس می کنم از ناظمام بدم میاد. از اون پنج تای اولی. همون پنج تایی که هرروز به یه بهانه ای با خط کش و مشت و لگد می افتادن به جون من و بعدشم ولیمو صدا می کردن که بهش یادآوری کنن چه بچه بی تربیتی داره. همونایی که وقتی یه بچه هفت هشت ساله رو می زدن خیال می کردن قهرمان کاراته شدن. اشتباه می کردن که صداش می کردن. مشکل من اکتسابی نبود. ژنتیکی بود. همیشه با نظم های بشری مشکل داشتم.
اینو آیدین در ساعت ۲۰:۰۱ نوشت.