شنبه، ۲۴ ژانویه ۲۰۰۴
اوه! الآن یادم افتاد!
تا امروز دقیقا دو ساله که دارم وبلاگ می نویسم. هنوزم نمی دونم از نوشتنش دنبال چی هستم. یه روز سولو گفت یه چیزایی اومده به اسم وبلاگ که چند نفر (اون وقتا حدود سیصد نفر) ازش دارن. برو نگاه کن بد نیست. خب طبیعتا بعد از دیدنش منم دلم خواست یکی واسه خودم داشته باشم. بعد شروع کردم به خواستن. یه کم پامو کوبوندم زمین و خودمو لوس کردم تا اینکه اینو کوبوندن تو سرم و گفتن بیا! این وبلاگ تو! برو یه گوشه بشین بازیتو بکن. زیادم شلوغ نکن، کار داریم حواسمون پرت می شه! از اون موقع تا حالا من دارم بازیمو می کنم. سرم گرمه (یعنی سرگرمم، با گرم بودن سر که برای آدمای نیمچه مست بکار می ره اشتباه نشه (نیمچه مست بودن خودمو اکیدا تکذیب می کنم. مست پاتیلم)) به دلیل داشتن و فعال نگه داشتنش هم فکر نمی کنم، فعلا دوست دارم این کارو بکنم، پس می کنم. ممکنه فردا دیگه راضیم نکنه، تمومش کنم.
خیلی از وبلاگا برای نویسنده هاشون دوستای جدید درست می کنن، اینجا به خاطر لحنش بعضی وقتا دوستای قدیمی من رو هم پرونده.
به هر حال ولادت باسعادتش رو به خودم تبریک می گم، دیگران هم به خودشون مربوطه.
اینو آیدین در ساعت ۱۸:۱۰ نوشت.
۵ نظر به “”
ژانویه 24th, 2004 20:52
حبيب افتاد تو جو
جبيب افتــآد تو جو
جبيب افتــآد تو جـــــو
جبيب افتــآد تو جو
جبيب افتاد تو جو
ژانویه 25th, 2004 3:34
بازي كردن يا نكردنت به من مربوط نيست ولي حالا حالاها اجازه ي بازنشستگي بهت نمي ديم.
اگه دوست داشتي مي توني پاهات رو محكم بزني رو زمين!
ژانویه 25th, 2004 16:10
تولدش مبارک
ژانویه 27th, 2004 15:18
🙂 afarin
مارس 1st, 2010 19:30
Asheghesham..