مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 

جمعه، ۱۲ دسامبر ۲۰۰۳     

آن صاحب بزرگترین شکم، آن داننده بسیار امثال و حکم، آن راننده قابل، آن لر کامل، آن همیشه مشغول انجام وظیفه، آن پیچنده هارددیسک در قطیفه، آن طباخ گلپخت با سیب زمینی پشندی، شیخنا و مولانا امید زندی. دائما در توالت زندانی بود و مذاکره کننده پنهانی بود و پخش کننده نویز کیهانی.

آمده است که چون زاده شد کیف خود را بر شانه یمین انداخته و با دست بندش را گرفته و تسبیحی در دست یسار گرفته و فرمود: “عرضم به آستانتون… ها ها ها ها…”

گویند که چون به سن قانونی رسید به شهرک آزمایش اندر شد و گفت: “اومدم که تصدیقمو ببرم”، گفتند: “برو ته صف” به ته صف رفت و چون به سر صف رسید برگه سوالات را گرفت و توانست در زمان مقرر با موفقیت به سیزده سوال پاسخ اشتباه دهد و چون در اتول نشست که امتحان دهد، دنده را بدون استفاده از کلاج عوض کرد که موجب بیرون انداختنش از شهرک شد و شنید که گفتندش: “برو هر وقت یاد گرفتی بیا!” پس این گفته بر شیخ گران آمد و رفت و چنان راننده ای شد که نگو!
شوماخر در وصف او گفته: “تو مسابقه ای که شیخ باشه جای ما نیست، یهو دیدی زد بهمون، لت و پارمون کرد”

نقل است که وی بسیار اینرسی داشت، چندانکه چون به توالت رفتی بیرون نشدی و چون بالای منبر رفتی پایین نیامدی و چون مشغول خوردن شدی ول کن نبودی و چون فرمان را چرخاندی تا سه مرتبه به دور خود نچرخیدی فرمان را راست نکردی.

وی را پرسیدند: “در آسمان شوی؟” گفت: “نه”، گفتند: “بر آب روی؟” فرمود: “لا”، عرض کردند: “پس چه کرامت داری؟” گفت:” چت را از فاصله سه ذرعی تشخیص دهم”

نقل است که در توالت بود که ملک الموت بر او نازل شد، شیخنا جیغی کشیده و لگدی به شکم ملک زده و فرمودند: “مگه نمی بینی کار دارم؟ خاک بر سرت کنن! شعور نداری؟ نمی فهمی تو توالت آدم دلش می خواد تنها باشه؟” پس ملک از درد ناله ای کرد و فسسس صدا نمود و در چشم بهم زدنی غیب شد و دیگر جرات نکرد به شیخ نزدیک گردد. چنین است که شیخ تا کنون زنده مانده. خداش عمر دراز همراه با چت دهد.

اینو آیدین در ساعت ۱۴:۲۶ نوشت.



۷ نظر به “”
  1. simin گفته:

    kheiliiiiiiiiiiiiiiiiiiii tooooooppp boood:)))))))))))))))))))))))))))

  2. sima گفته:

    eyedeeeeeeeeeeeeeeen:))))))))))bade nim saat taze yekhorde khandam band omade tonestam ina ro benevisam,fogholaaaaaaaaade bood,albate ba arze eradate faravan khedmate omide aziiiz:)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

  3. اميد گفته:

    تو را بسيار استعداد است اي فرزند! ما را اوقات بسي خوش آمد. باشد بعد از اين هم لطايف حسنه به صنايع منثوره بيارايي و هنر سجع در مطبخ طبع ريزي و صرافت پنجه مصروف ظرافت لحجه كني. كه منقول است دست قضا از آستين رضا بر پيراينده هنر و تراشنده گوهر فرود آيد واركان حزن ازمضامين حسن او بزدايد. حيف كه وقت ضيق است و بر آسمان ميغ و توان آن نيست كه از شرمندگي شما بدر آيم…..

  4. اميد گفته:

    ولي انصافا خيلي توپ بود! دست طلا

  5. بابك گفته:

    سعدي را ديدمي لخت كه از برودت بر خود همي لرزيدن كردندي و بر تو همي لعن و نفرين ارزانندي . چو علت حدوث آن حال نزار و لعن و نفرين بسيار را از ايشان جويا شدم . همي فرمود : ” برو به اون رفيقت بگو . لامصب حالا اميد هيچي نمي گي به كنار . چرا دست من و خواجه عبدا… و قائم مقام و جامي و … رو از پشت مي بندي . آخه نمي گي وسط زمستون ماها لنگ بندازيم , همه جامون سرما مي خوره ؟؟!! ”
    در همين حين بودمي كه جامي و قائم مقام
    سر رسيدندي و چون آنها را نيز لخت ديدمي
    همي اين امر بر من مسلم شد كه ايشان نيز
    لنگ از دست دادندي و زير لب بر لعن و نفرين اسرار ورزيدندي .

  6. ناشناس گفته:

    بازم از اين كارا بكن.ولي خوشا به مرام اميد !

  7. بابك گفته:

    راستي منم به ناچار همسايه ي شما شدم و اومدم بلاگ اسپات .:)
    http://www.lonelysong.blogspot.com

پاسخی بنویسید


 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002