یکشنبه، ۳۰ نوامبر ۲۰۰۳
یه حساب سر انگشتی نشون می ده که تا الآن 75 صفحه فیلتر خوندم، در حالیکه 150 صفحه دیگه اش مونده!!!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۱۵ نوشت.
اگه یه روز تو روزنامه خوندین پسر همسایه ما رو کشتن، مطمئن باشین کار من بوده. بیشعور الدنگ شبای امتحان من، هوس می کنه با صدای بلند رپ گوش کنه!!!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۳۵ نوشت.
.............................................................................................
جمعه، ۲۸ نوامبر ۲۰۰۳
یه ویندوز هرقدر هم که دستپخت بیل گیتس باشه، باید اینقدر از خودش شعور داشته باشه که سرخود personal settings منو پاک نکنه! باز خوب شد که بیل گیتس شاگرد خودم بوده و تونستم درستش کنم!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۲۷ نوشت.
.............................................................................................
پنجشنبه، ۲۷ نوامبر ۲۰۰۳
فرصت داره تموم می شه و “نسلهای محکوم به صد سال تنهایی، فرصت دوباره ای بر روی زمین نخواهند داشت…”
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۱۷ نوشت.
.............................................................................................
چهارشنبه، ۲۶ نوامبر ۲۰۰۳
نماز و روزه ام، مورد قبول حق واقع شده.
گزاره بالا به انتفای مقدم صحیح می باشد!!!
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۲۳ نوشت.
بالاخره تونستم موزیک جدید رو upload کنم.
Those were the days
Mary Hopkins
Those were the days my friend
We thought they’d never end
We’d sing and dance forever and a day
We’d live the life we choose
We’d fight and never lose
For we were young and sure to have our way.
Those were the days, oh yes those were the days…
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۲۱ نوشت.
تا حالا اینجوریشو ندیده بودیم. دیشب وسط خوابای مختلفی که می دیدم، آگهی بازرگانی هم پخش می شد! یه یارو هم بود که اون وسط به صورت سریالی یه میان پرده اجرا می کرد! تا صبح داشت زور می زد که بفهمه اگزیستانسیالیسم رو به انگلیسی چه جوری می نویسن!!!
پ.ن. : احتمالا یارو دچار خلط مبحث بین هستی و چیستی شده بوده!!!
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۳:۳۳ نوشت.
We’re older but no wiser my friend…
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۸:۴۸ نوشت.
من یاد گرفتم که وقتی از یه ماجرایی کاملا باخبر نیستم، راجب آدمای درگیر قضاوت نکنم. دیگه وقتی که من یاد گرفتم یعنی خیلی چیز راحتی بوده. نمی دونم چرا بقیه نمی خوان اینو یاد بگیرن.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۸:۴۶ نوشت.
.............................................................................................
سهشنبه، ۲۵ نوامبر ۲۰۰۳
از سلمونی هایی که وقتی دارن موی آدمو کوتاه می کنن، بهش یادآوری می کنن که موهاش کم پشت شده، خوشم نمیاد.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۳۹ نوشت.
مرده شور ریختتو ببره. ه هفته اس که دارم زور می زنم یه آهنگ جدید upload کنم برای این خراب شده، معلوم نیست این ISP پدرسگ چه غلطی می کنه. همه جور کاری می کنه به جز اونی که من می خوام.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۲ نوشت.
اگه این جماعت دایناسورای خرفت، رضایت بدن که دست از سر تقویم عتیقه قمری بردارن، یا حداقل اول و آخر هر ماه قمری رو بذارن گردن محاسبات و نجوم، ممکنه که جلوی انقراضشون گرفته بشه. وگرنه من که امیدی ندارم.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۱۳ نوشت.
.............................................................................................
دوشنبه، ۲۴ نوامبر ۲۰۰۳
اگه نظر منو در این مورد بخوای، باید بگم که نظری ندارم. ولی اگه بخوای نظر کس دیگه ای رو بپرسی، باید بگم که: به نظر من ….
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۵:۳۷ نوشت.
.............................................................................................
یکشنبه، ۲۳ نوامبر ۲۰۰۳
قدر زر زرگر شناسد، قدر آیدین کبیر هیچکس نشناسد.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۲۳ نوشت.
Wanna take your hands
and sing you songs
maybe you would say:
“come lay with me, love me”
and I would surely stay…
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۲۲ نوشت.
.............................................................................................
شنبه، ۲۲ نوامبر ۲۰۰۳
یاد مرحوم بنی هیل افتادم. با اون قیافه معصوم و شخصیت همیشه تو کف. با همه نقشه های خبیثانه ای که می کشید، همیشه آخر کار سرش بی کلاه می موند.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۴۲ نوشت.
.............................................................................................
جمعه، ۲۱ نوامبر ۲۰۰۳
از روز اول راهنمایی یاد گرفتیم که علی رجایی خیلی غول بوده. حتی عکسش تو اون جایی که یوسفی مثلا تبدیل کرده بود به تالار افتخارات دبیرستان، جدا از همه و بالای عکس بقیه بود. ولی هیچکس نگفت که چیکار کرده بود که این قدر مقامش بالا بود. حداقلش این بود که مدالش نقره بود در حالی که طلا کم نداشتیم. به هرحال خیلی دوست دارم بدونم این غول عزیز آقایون الآن کجای دنیا داره به ریش همه مسولین سازمان می خنده.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۴:۰۱ نوشت.
.............................................................................................
پنجشنبه، ۲۰ نوامبر ۲۰۰۳
دستم درد نکنه با این پلو پختنم! نمی دونم چرا موقع خوردنش یاد اوشین می افتم با اون کوفته برنجی هاش!!!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۳۵ نوشت.
رحمت خدا بر مخترع فرمون هیدرولیک که هر وعده رانندگی باهاش برابره با یه فرصت جدید برای مردن!!!
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۲:۲۸ نوشت.
.............................................................................................
چهارشنبه، ۱۹ نوامبر ۲۰۰۳
The damned “being nothing” feelin’…
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۴ نوشت.
یه خدای حسابی، تا لحظه ای که حتی یه نفر باشه که هنوز بهش اعتقاد داشته باشه، اجازه نمی ده که مومنانش ناامید بشن. تمام سعیشو می کنه که مومنین از درگاهش رونده نشن.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۳ نوشت.
.............................................................................................
سهشنبه، ۱۸ نوامبر ۲۰۰۳
You ask about my conscience, and I offer you my soul
You ask if I’ll grow to be a wise man
Well I ask if I’ll grow old
You ask me if I’ve known love
And what its like to sing songs in the rain
Well, I’ve seen love come, I’ve seen it shot down
I’ve seen it die in vain
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۲۱:۴۰ نوشت.
معمولا می شه فیلم هندی ها رو پیش بینی کرد.
داریم به اون صحنه ای که آیدین کبیر خجالت می کشه و می ره خودشو از پنجره می اندازه پایین، نزدیک می شیم.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۵:۰۸ نوشت.
.............................................................................................
یکشنبه، ۱۶ نوامبر ۲۰۰۳
آدم بره توی سالن انتظار بیمارستان، بشینه چت کنه دیگه خیلی شاهکاره!!!
راستی! یکی از دوستان دیروز تو ترافیک گیر کرده بود، احتمالا حوصله اش هم سر رفته بود، بعد خدا ما رو رسوند که از تنهایی درش بیاریم! (من که مرده این همه اعتماد به نفسم!!!)
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۴:۲۹ نوشت.
یه شاخه به مسابقات ACM امسال اضافه شده: برنامه نویسی با کنتاکتور سه فاز!!!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۴:۲۵ نوشت.
بسیار از کار خودمون کیف کردیم، ولی مادربزرگم چندان هم راضی نبود ظاهرا!
ظرف سه سوت یه قوری خوشگل رو تبدیل کردیم به آغا محمد خان قاجار!!!
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۴:۲۴ نوشت.
.............................................................................................
جمعه، ۱۴ نوامبر ۲۰۰۳
حرفای شیخنا جین جین بازم قشنگ بود.
تو هر دست ورق بالاخره یه بی بی دل پیدا می شه.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۱:۲۰ نوشت.
الآنتن، والآنتن، و ما ادرک ماالآنتن.
[
۴ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۲۳ نوشت.
من با بطالت پدر هرگز بیعت نمی کنم
خودم هزار جور بطالت دارم
یکی از یکی بهتر!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۲۲ نوشت.
.............................................................................................
پنجشنبه، ۱۳ نوامبر ۲۰۰۳
یه چند روزی اینجاها پیدام نمی شه. اینترنتم امشب تموم می شه. امتحان میان ترم آنتن هم دارم و خیر سرم می خوام درس بخونم.
ببخشین که پیشاپیش خبر دادم و جشنی رو که احتمالا به مناسبت گم و گور شدنم برگزار می شد به هم زدم!!! 😉
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۵:۱۴ نوشت.
واقعا که! رو که نیست، سنگ پای دیار فاتیل ایناس! نازنجک زدن بغل پای بدبخت کره ایه، بعدم گواهی دکتر نشون می دن که هیچیش نبود و داشت تمارض می کرد!!! فردا، پس فردا هم نیروی انتظامی کشف می کنه که نارنجکو خودش از تو جیبش در اورده و کوبیده بغل پاش.
یادش بخیر، سوم دبیرستان، نونکله زده بود تو دستش نارنجک ترکونده بود، فقط واسه اینکه ببینه چی می شه!!!
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۵:۱۳ نوشت.
همین روزا بالاخره یا گواهینامه امو پلیس می گیره و سوراخ می کنه و می اندازه گردنم، بعدم منو باهاش دور شهر می چرخونه!
یا اینکه موقع رانندگی، بر اثر یه عملیات ژانگولر می میرم. باحالیش اینه که تصادف نمی کنم، فقط یهو می بینم که قلبم از شدت هیجان وایستاده!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۵:۱۲ نوشت.
.............................................................................................
چهارشنبه، ۱۲ نوامبر ۲۰۰۳
گیرم که آب رفته به جوی آید
با تکه های قلب شکسته من چه می کنی؟
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۶:۵۵ نوشت.
.............................................................................................
سهشنبه، ۱۱ نوامبر ۲۰۰۳
گاهی وقتا… نه نه! خیلی وقتا…
خیلی وقتا آرزو می کنم که کاش همچین زبونی داشته باشم. ولی می دونم که حتی با داشتن اون زبون هیچ مشکلی حل نمی شه. جرات استفاده اش رو ندارم. خیلی وقته که ندارم.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۱۳ نوشت.
.............................................................................................
دوشنبه، ۱۰ نوامبر ۲۰۰۳
این تست تو یکی از کوئیزهای آنتن ابوتراب، مربوط به سال 1307 بوده:
“رابطه 1=1 چگونه به رابطه زیر تبدیل می شود؟
J=abs(h^7/r) sigma(x*w!)/p……sin(n*pi*psi)/sin(psi)*……..cos(8x)^sqrt(-6.43)
1- با اندکی عملیات
2- با اندکی تغییر
3- با اندکی محاسبه”
توضیح: اون قسمتایی که نقطه چین شده، به خاطر ریختن آب دماغ! قابل خوندن نیست!!!
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۳۱ نوشت.
این ترم تیریپ “همسایه ها یاری کنین تا من مهندس بشم” داریم.
اول ترم که خلقی مشغول آماده کردن پروژه لیسانس و مقدمات دفاع جانانه پرنس جان بودن.
امروزم که سه تا متخصص برنامه نویسی در محیط word، ریخته بودن سر گزارش کارآموزی داروغه ناتینگهام و هر کدوم هم ساز خودشون رو می زدن. هر تیکه ای که درست می شد، در برابرش، دو تا تیکه دیگه خراب می شد! جناب داروغه هم لم داده بودن روی صندلی و دستشون رو گذاشته بودن روی شیکم قلمبه اشون و به اون سه نفر، فحشای رکیک می دادن. یه بار هم اعلام کردن که احساس فراعنه بهشون دست داده و خیال می کنن ما بردگانی هستیم که قراره اهرام مصر رو براشون ایجاد کنیم!!!
[
۴ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۶:۱۶ نوشت.
.............................................................................................
شنبه، ۸ نوامبر ۲۰۰۳
غلط نکنم این سولو سیگاری شده. اصلا به فکر جوونای مردم نیست که ممکنه این عکسا رو ببینن و گمراه بشن.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۳۳ نوشت.
ای پدر ما که در آسمانی! ما رو از دست این درس نکبت و مزخرف ماشین خلاص کن. شرشو از ما دور کن. آنتن و مخابرات خودت را از ما دریغ نکن.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۳۲ نوشت.
آخرش یه دیگ چنته درست می کنم، می ریزم تو دماغ ابوتراب!
امروز حدود صد و هشتاد بار سر کلاس دماغشو با صدا کشید بالا، دو بار هم یه دستمال پارچه ای از جیبش در اورد و با صدا دماغشو توش خالی کرد!!!
[
۵ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۳۱ نوشت.
.............................................................................................
پنجشنبه، ۶ نوامبر ۲۰۰۳
من می مانم، مغروق این حقیقت تلخ که همیشه جایی چیزی کم است…
[
۶ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۴۸ نوشت.
– یه روزی می رسه که …
= الکی دلتو خوش نکن. اون روز هیچوقت نمی رسه!
– …
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۷:۰۶ نوشت.
.............................................................................................
سهشنبه، ۴ نوامبر ۲۰۰۳
از دست راننده هه حرصم گرفته بود. صدای رادیوش حسابی بلند بود. یه خبری راجب راهنمایی و رانندگی گفت، بعدش یهو Barber of seville شروع شد. مرتیکه هم یه غری راجب موسیقی زد و صدای رادیو رو اونقدر کم کرد که دیگه هیچی شنیده نمی شد، بعدم با بغل دستی من (که بوی عرق تنش داشت منو خفه می کرد) شروع کرد به بحث. راجب رانندگی و ممالک متمدن و دولت و سیاست و اقتصاد و فرهنگ!!!
[
۳ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۲۲ نوشت.
بعضی چیزا تو دنیا هستن که خنده دارن. بعضی چیزای دیگه هستن که خیلی خنده دارن.
اینترنت گرفتن من، از دسته سومه. یه ساعت باید شماره بگیرم تا بالاخره دوستان اجازه بدن که خودم وصل بشم.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۴:۵۷ نوشت.
احمق جون! تنها کسی که تو تمام عمرم بهش اعتماد داشتم تو بودی. اگه همچین حماقتی بکنی، قول نمی دم که نظرم همینجوری بمونه.
ضمنا سعی نکن وقتی دارم باهات حرف می زنم از توی اون آینه لعنتی حموم، مثل بز زل بزنی تو چشمای من.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۴:۵۶ نوشت.
.............................................................................................
شنبه، ۱ نوامبر ۲۰۰۳
نیم وجبی! سخنان تو مانند وزوز مگسی است در گوش من. می دونم که هر لحظه بخوام، می تونم لهت کنم.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۱:۰۸ نوشت.
همش می خوام برات شعر بسراهم، ولی یا طبع شعرم خشکیده، یا اسمت خیلی قناسه!
ای ژاله که می روی به سویش
از جانب من ببوس رویش!
نه! این که نشد!
دست از سرم بردار نیلوفر!
آی نیلوفر! آی نیلوفر!
(مثلا الآن دارم سرمو می خارونم!) اسمت چی بود؟ یادم رفت!!!
[
۴ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۶:۰۸ نوشت.
با حضور آیدین کبیر، به جشنهای خود رنگی دیگر ببخشید.
آیدین کبیر، مجری عملیات پایین پریدن از ماشین در حال حرکت، در خیابان شلوغ! (در حالی که کتاب بالانیس زیر بغلشه!) لحظاتی به یاد ماندنی را برای شما رقم خواهد زد!!!
[
۳ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۶:۰۵ نوشت.