شنبه، ۱۳ سپتامبر ۲۰۰۳
فرض کن دیشب تا ساعت سه بیدار مونده باشی. صبح زود بیدار شده باشی. تا عصر کلی خسته بشی. بعدشم دندونت درد بکنه و ساعت سه و نیم یه دونه کدئینه بخوری و بالاخره ساعت چهار و نیم بتونی دراز بکشی. حالا ساعت پنج یه نفر زنگ می زنه و وقتی بهش می گی خواب بودم، هرهر می خنده و حدود یه ربع پرت و پلا برات تعریف می کنه، اونم در شرایطی که سرتو گذاشتی روی میز و چشماتو بستی. آخه من به این آدم چی بگم؟
اینو آیدین در ساعت ۱۵:۴۳ نوشت.
۴ نظر به “”
سپتامبر 13th, 2003 18:41
تو هنوز دندونات آدم نشدن ؟
سپتامبر 13th, 2003 19:25
دیریکله! مساله دندون نیست، مساله اون یارو بود که زنگ زد!
سپتامبر 13th, 2003 19:47
:))ehtemalan in adam vazife naboodan????:d
سپتامبر 14th, 2003 14:21
جفتش دوتان !