چهارشنبه، ۲۳ ژوئیه ۲۰۰۳
صبح رفتم پیش صاحبم (رئیسم) که راجب این گزارشی که باید بنویسم حرف بزنم، می بینم داره چت می کنه، یه پنجره webcam هم باز بود که از طریقش بانوی زیبارویی دیده می شد. یارو لطف کرد و سر سه سوت منو دودر کرد و به چتش ادامه داد! نمی دونستم بعضی ادارات بابت کاری که ما براش تو خونه توبیخ می شیم، حقوق هم می دن!! پریروز دکتر گرانپایه رو دیدم، پرسیده تو کدوم بخش کار می کنم، بعد گفت یادم باشه سفارش کنم حسابی ازت کار بکشن!! یارو پنج صفحه کتاب خونده، زیر حدود دویست تا کلمه خط کشیده. معنی کلمه ها رو هم بالاشون نوشته که امثال من بعدا با مشکلی مواجه نشن. ولی فقط تا صفحه پنج این کارو کرده، احتمالا بعدش فهمیده که کتاب زبون اصلی خوندن به کارش نمیاد! یه موجودی یه کتاب کلفت VHDL نوشته، قد بز شعور نداشته، صد تا فلیپ فلاپ به صد تا روش ساخته، حتی یه دونه اش clock نداره! معلوم نیست چرا خودشو کشته. خب یه دفعه ورمی داشت d رو وصل می کرد به q دیگه! هرکی می گه فیلتر از روی وبلاگا برداشته شده زر می زنه، تو مرکز تحقیقات که هنوز دسترسی به بلاگسپات ممکن نیست. یه یارو نشسته روبروی من تو کتابخونه. از این میزای تک نفره اس. مدام سرشو از بالای این دیواره هه میاره بالا مثل … … … … نگاه می کنه (چای اون چهارتا کلمه باحال ترین حرفای بی ادبی که بلدین بذارین، محاله به باحالی اونی که تو ذهن منه بشه) شیطونه می گه ببندمش به جاوید بندازمش تو آب. یه نمونه از آدرس دادنشو ببینین کیف کنین: دبیرخانه نظام پیشنهادها، واقع در اتاق زیر دکل آنتن، کنار ساختمان مدارچاپی!!! تو این هوای وحشتناک آدم یاد اون سالی از صد سال تنهایی می افته که پرنده های مرده از آسمون می افتادن پایین. تو خیابون باید همش مواظب باشی که پرنده مرده نخوره تو سرت. بالاخره مسعود بعد از تحقیقات مفصل در زمینه نقطه بازی، بیخیال GSM شد و از امروز با خودش چنگ اورد که برای کنکور درس بخونه، بعدا که صاحبش (صاحب مسعود) پدرشو درآورد می فهمه. به من می گه پس زحمتشو خودتون باید بکشین، اومدم کلاس بذارم گفتم عیب نداره خودم زحمتشو می کشم! باادب حرف زدن هم به ما نیومده به هیچ وجه. پیش نویس گزارش کارآموزیم هم تا اینجا به طرز وحشتناکی به سبک وبلاگی از آب دراومده. فکر کنم دیگه بلد نیستم فارسی رسمی بنویسم!
اینو آیدین در ساعت ۲۰:۴۱ نوشت.
۲ نظر به “”
جولای 24th, 2003 13:39
اهه! جالبه، فارسي رسمي. هميشه برام سؤال بوده که آيا سعدي با بچهاش به همون سبکي که گلستان رو نوشته صحبت ميکرده يا نه! بعيد بهنظر ميياد چيزي که فقط براي نوشتهشدن استفاده ميشده اين همه دوام بياره، يا اينکه بدوني چيزي خوبه و از اون فقط براي شعرگفتن استفاده کني. شايدم فارسي رسمي الان هميني باشه که بهش گفتي:”سبک وبلاگ” !
جولای 24th, 2003 20:45
aidin filter ha ro bardashtan,chon man ta hamin emrooz nemitoonestam biam invara vali hala dige miam engar!:D