یکشنبه، ۲۰ ژوئیه ۲۰۰۳
حافظه من خودبخود همه چیزو جمع می کنه، ولی خیلی نامرتب. بعد وقتی دارم توش دنبال یه چیزی می گردم، درست عین اینکه داری تمام محتویات یه کمد رو می ریزی بیرون که یه چیزی پیدا کنی، یاد یه چیزای بی ربط دیگه ای می افتم. امروز داشتم زور می زدم که بعد از دوماه که هیچ درسی نخوندم، تبدیل فوریه یه تابعی رو حساب کنم، یهو یاد دیالوگ زیر افتادم، هیچ ربطی هم نداره:
“سوال: اگه یکی بهت بگه دوستت داره چیکار می کنی؟
جواب: اگه واقعا دوست داشته باشه هیچ وقت نمی گه!”
اقلا بیست نفر از بچه های دانشکده اونجا بودن، نصفشون هم اینجا رو می خونن، برام جالبه که بدونم چند نفر یادشونه. در ضمن خوشحالم که بالاخره نظرش عوض شده.
اینو آیدین در ساعت ۱۶:۱۸ نوشت.
۴ نظر به “”
جولای 20th, 2003 20:59
حالا جایزه ی این مسابقه ی حافظه چی چی هست؟؟ اگه ارزش داره ما هم سرمایه گذاری کنیم شاید یه آماری دستمون رسید که جایزه رو ببریم ؛)
جولای 20th, 2003 17:05
man hafezam toooooooooope ,horaaaaaaaa,dar jalase ye rodar roo in soal porside shod:Dhala dige nemigam rodarrooye ki:Dvali oonam yadame:d
dame hafezam garm,na eyedeeen??
manam khoshhalam ke nazaresh avaz shode ,kheiliiiaaam khoob nazaresh avaz shode:)
جولای 20th, 2003 18:39
تو که دیگه اگه اینم یادت نباشه واقعا هیچی یادت نیست. از همون اول می دونستم یادته، دلیلشم نمی گم.
جولای 21st, 2003 11:16
من نظرم عوض نشده…هر چند اگر یک بار دیگه در یک جلسه ی رو در رو قرار بگیرم خیلی چیز ها عوض شده اما در این مورد هنوز.. نه.. نمی دونم..