سهشنبه، ۸ ژوئیه ۲۰۰۳
یک سال پیش در چنین روزی تو ارومیه داشتیم شلوغ کاری می کردیم. روز سوم سفری بود که احتمالا بهترین سفر کل دوران تحصیل باشه. امروز رفتیم کنار دریاچه و یه عالمه لجن مالیدیم به خودمون، به طوری که دیگه قابل شناسایی نبودیم. همه تقریبا راحت خودشونو تمیز کردن ولی من بنا به دلایلی! تا عصر چهار بار دوش گرفتم تا تونستم خودمو از شرش خلاص کنم. عصر هم رفتیم یه کلیسایی و بعدشم خرید که یه بحثی با امید راه افتاد که اولش نزدیک بود کارمون به کتک کاری بکشه (بازم خوبه فقط تو یه مورد با هم اختلاف داریم!!). آخر شب هم رفتیم بند که تفرجگاه ارومیه باشه و اونجا اونقدر شلوغ کردیم که یارو اومد چراغاشو خاموش کرد و مارو انداخت بیرون، بعد رفتیم سراغ یه بدبخت دیگه ای که اون دیگه بیرونمون نکرد و تمام میزاشو اشغال کردیم!
این فقط یه روزش بود. اونقدر اون سفر خوش گذشت که نگو. همیشه دلم می خواسته یه سفرنامه بنویسم، همه چیزشم آماده اس، فقط مشکل کالیبر پیش میاد که خیلی مشکل اساسی ای حساب می شه!
اینم عکس همون لجنا که گفتم. آیدین کبیر با فلش مشخص شده.
اینو آیدین در ساعت ۱۸:۲۷ نوشت.
۳ نظر به “”
جولای 8th, 2003 21:02
آخ !!! داغ دلمو تازه کردي !! جدي اين همه کارو تو يه روز کرديم آيدين؟؟ عجب روز پر کاري بوده مرامي !!
ولي جيدا واقعا يادش بخير !!!
جولای 9th, 2003 8:17
eyedeen joon! vijidan yani chi?
جولای 9th, 2003 19:39
آقای دارابی! اونو دیگه شما باید توضیح بدین.