سهشنبه، ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳
این پارکینگ ما مثل قفس شیرا و ببرای باغ وحش می مونه، همونجوری که یکیشون از این طرف نعره می کشه، اون یکی از اون ور جوابشو می ده. حالا اینجا صدای وق وق دزدگیر یکی از ماشینا که درمیاد کم بقیه هم شروع می کنن به سروصدا، آسایش نداریم از دستشون.
الآن یهو یاد دیاپازون افتادم، بعدم یاد ابریشمیان افتادم اون موقعی که داشت فرکانس طبیعی Cavity resonators رو درس می داد، گفت مثل این ماشین من که از بس قدیمیه، تو اتوبان به یه سرعتی که می رسه یهو می بینین همه وجودش به لرزه می افته!
اینو آیدین در ساعت ۱۸:۴۳ نوشت.