جمعه، ۳۰ مه ۲۰۰۳
این کارلسون خیلی حرص می ده منو. مرتیکه کتاب مخابرات نوشته، ولی معلومه که دنبال نوبل ادبیات بوده!
بخشی از پاراگراف آغازین کتاب فوق الذکر:
در شبی گیسو فروهشته به دامن، که بادهای نویز آلود از جانب مشرق وزان بود، نجیب زاده ای که همانا سیگنالی بود با دامنه طیف مثبت، (که حتی اگر در نقاطی این دامنه منفی می شد، با اضافه نمودن صدوهشتاد درجه به فاز، آن را مثبت می کرد)، سوار بر اسب سفید تیزرو خود که کاریری با فرکانس بالا بود، از قلعه اجدادی (آنتنی زیبا و اصیل) جدا گردید و به سوی سرنوشت روان شد. باری، نجیب زاده قصه ما هرگز نمی دانست که قرار است به زودی عاشق دختر چوپانی شود که فیلتری پایین گذر بود که نه تنها پهنای باند 3dB، که پهنای باند -10dB وی نیز با نجیب زاده، کوچکترین همپوشی ای نداشت. دختر چوپان هرگز نمی توانست خود را به فرکانس نجیب زاده برساند، ولی نجیب زاده که عشق چشمانش را کور کرده بود و در همه جهات منتشر می شد، ناامید نگردید، و تصمیم گرفت خود را دمدوله کند. ولی کاش مساله به همین جا ختم می شد، دخترک فیلتر RC ساده ای بود، با اعوجاج بسیار…
۲ نظر به “”
می 30th, 2003 9:14
hala marami ye kaari kon in 2 ta be ham beresan.baba to ke khodet dard keshideiii.bayad darkeshoon koni..age komak khasti maa ham hastim….belakhare bad nist dele 2 ta javoon o shaad konim!:D
می 30th, 2003 10:00
مسائل مشاوره قبل از ازدواج و آزمایش ژنتیکیشون هم با من!