یکشنبه، ۱۸ مه ۲۰۰۳
احساسم اینه که تو یه حیاط قدیمی وایستادم، از همونایی که یه حوض وسطشه و چهارتا باغچه قرینه، چهار طرفش. دستامو باز کردم و دارم با سرعت دور خودم می چرخم. یهو زیر پام خالی می شه و می افتم و انگار از خواب می پرم.
اه، لعنت به این خونه های قدیمی که همیشه حیاطش نشست می کنه.
اینو آیدین در ساعت ۱۸:۴۴ نوشت.