جمعه، ۱۶ مه ۲۰۰۳
وااای، این حرفاش خیلی سنگین بود.
“آدم یه وقتایی از زندگی ناامید می شه، می ره سراغ موسیقی و دخانیات و جادو و این حرفا، چیزایی که به مرگ نزدیکش کنن، بعد از یه مدت از مرگ ناامید می شه، حالا تکلیف چیه؟”
جدی تکلیف چیه؟
اینو آیدین در ساعت ۱۸:۲۱ نوشت.
۳ نظر به “”
می 16th, 2003 19:33
از مرگ نا امید شدن!
شاید یک فاجعه باشه…انگار به صلیب کشیده شدی..باید منتظر بود،منتظر یک معجزه.. منتظر یک مرهم که روی دست و پای زخمیت بگذارند. منتظر دو تا دست.. دو تا دست پاک!.. از مرگ نا امید شدن یک فاجعه است.. یک فاجعه!
می 16th, 2003 20:57
خیلی وقتها آدمها از زندگی نا امید میشن رو به چیزی میبرن که به مرگ نزدیکشون کنه وقتی به مرگ میرسن دنبال چیزی میگردند که به زندگی برشون گردونه اما خیلی وقتها دیده ام که هیچ چیز رو پیدا نمیکنند که قادر باشه برشون گردونه و اون وقت کاملاً درمانده میشن
می 17th, 2003 15:06
زندگی؟ آدم راهی رو که رفته برنمی گرده!