سهشنبه، ۱۳ مه ۲۰۰۳
فکر نمی کنم اگه با گاوآهن اعصابمو شخم می زدم از این بدتر می شد. وضعیت بروبچ که به اندازه کافی فکر رو مشغول می کنه، یه امتحان عظیم دارم که از همین الآن شروع کنم، تا موقع امتحان حتی نمی رسم جزوه رو ورق بزنم، حسابی خسته ام. یه قضیه ای رو که اتفاقا روش حساب باز کرده بودم، فکر کنم از بیخ گند زدم رفته. همه اینا تو مغزت دور بزنه و تو با یه ماشین بدون بنزین تو ترافیک گیر کرده باشی که یهو یه الاغی عین اجل معلق از پشت بکوبه بهت. اصلا نمی دونم چرا اینا رو دارم اینجا می نویسم. فقط می دونم که الآن اصلا تعادل ندارم، اگه دستم برسه اقلا یه لیتر ویسکی رو یه ضرب می خورم، حیف که نمی رسه. می دونم که هیچی نشده، می دونم که نباید غر بزنم. نمی تونم، من رسما دارم کم میارم.
بگو که خراب نکردم، بگو…
اینو آیدین در ساعت ۱۶:۲۸ نوشت.
۲ نظر به “”
می 13th, 2003 19:27
khodaye maaaaaaaaaan:O
khoob shod bahat nayomadim!!!!!!!!!
می 14th, 2003 19:13
آره دیگه، اینجور وقتا رفیق نیمه راهین! 😉