پنجشنبه، ۱۷ آوریل ۲۰۰۳
شاهزاده مدتها دنبال صاحب کفش می گشت. تا اینکه سیندرلا رو پیدا کرد. ولی همینکه کفشو پاش کرد، سیندرلا تبدیل به غورباقه شد، بعد شاهزاده اونو بوسید و خودش تبدیل به یه وزغ چاق شد، بعد دوتایی باهم رفتن تو جنگل تا اینکه رسیدن پای یه برج بلند، بعد راپونزل موهاشو انداخت پایین ولی اونا کاری به اون نداشتن و با اتکا به چسبناکی پاهاشون از برج بالا رفتن. تا این که گرگه رسید و برج رو با خونه خوک سوم اشتباه گرفت و سعی کرد خرابش کنه ولی غورباقه ها با کمک راپونزل گرگ رو کشتن شنل قرمزی رو از تو شکمش بیرون کشیدن!!!!!!!!
داستان امروزمون نتیجه اخلاقی خاصی نداشت، ولی نتیجه منطقیش این بود که اگه آدم موقع میدان خوندن به سیندرلا فکر کنه، چیز دیگه ای از آب در نمیاد.
اینو آیدین در ساعت ۱۰:۲۹ نوشت.