جمعه، ۱۴ مارس ۲۰۰۳
داشتم با پوریا صحبت می کردم یهو یاد خواب دیشبم افتادم، اونقدر خواب عجیبی بود که قطع کردم تلفن رو. وحشتناک بود. برگشته بودم بُن. جایی که پونزده سال پیش، ده روز توش مونده بودم. اول همه چیز همونجوری بود. ولی بعد عوض شد. بد شد. وحشتناک شد خیلی وحشتناک. جاهایی که تو پونزده سال اخیر حتی بهشون فکر نکرده بودم جلوی چشمم بود، با جزئیاتی که تو بیداری اصلا یادم نبود. ولی همشون مخروبه شده بودن، وحشتناک…..
اینو آیدین در ساعت ۱۹:۵۴ نوشت.