یکشنبه، ۹ مارس ۲۰۰۳
فرض کنین دوتا گزارش کار گنده برای فردا داشته باشین که هرکدوم دو سه ساعتی وقت ببرن. فرض کنین شب قبلش فقط چهار ساعت خوابیدین و از صبح تا عصر نه ساعت تو دانشگاه بودین. فرض کنین خسته و کوفته رسیدین خونه و تو خیالتون عزا گرفتین که این گزارشای کوفتی رو چیکار کنین. بعد می رین تو اتاقتون. حالا فرض کنین اون اتاق کوفتی مشمول خونه تکونی شب عید شده باشه. اتاقی که تو وضعیت عادی به زور توش می شه راه رفت، حالا دیگه هرچی که تو کمدا بوده هم ریخته کف اتاق. چیزایی هم که مثلا از دم دست دور شدن دیگه هیچکدوم سر جاشون نیستن. حتی نمی تونین کتاباتونو پیدا کنین. کتابا که سهله، تو این خرتوخر حتی نتایج آزمایشایی که باید اون گزارشا براشون نوشته بشه هم پیدا نمی شن. حالا قیافه و اعصاب خودتون رو مجسم کنین. اگه نمی تونین بیاین یه نگاهی به ریخت من بکنین و تا تهشو بخونین. حالا چه خاکی تو سرم بریزم تا فردا؟ اونوقت هی بگین خونسردیتو حفظ کن، بخند!
بذار نیمه پر لیوانو ببینم: اقلا کامپیوتر سر جاشه!!!
اینو آیدین در ساعت ۱۶:۳۰ نوشت.