شنبه، ۱۴ دسامبر ۲۰۰۲
قیافه اش یه لحظه هم از جلوی چشمم دور نمی شه. اشتباه کرد. یه اشتباه وحشتناک. غیر قابل برگشت و ویران کننده. خیلی وقت بود که ندیده بودمش. لازم نیست پنهان کنم که جزو آدمایی بود که تو هر شرایطی می دیدمش مسلما خوشحال می شدم. دوست داشتم بغلش کنم و حتما باهاش روبوسی کنم. سیگار کشیدنش هیچ وقت یادم نمی ره. انگار مجبورش کرده بودن. هر پکی که به سیگار می زد احساس می کردی داره با زجر این کارو می کنه، ولی این کارو می کرد. شایدم این آخرا بالاخره عادت کرده بود. یه دفعه دختره رو نشونم داده بود. الآن اصلا حتی یادم نمیاد کی بود. اون دختر بیچاره چه گناهی کرده بود؟ چرا نگم که وقتی به سرنوشتش فکر می کنم بند بند تنم می لرزه. صددرصد سوختگی یعنی یه تیکه زغال. پیشونی بلندی داشت. خیلی بلند. ولی انگار براش عاقبت به خیری نیاورد. خودکشی شجاعت نیست. ترسه، فراره. شریک کردن دیگران تو هزینه هاش بزدلی بزرگتریه. روزی که امتحان ریاضی2 داد، بعد از جلسه ریختیم سرش. تا از جلسه اومد بیرون یه سیگار روشن کرد. سیگارشو شکوندیم و خودشو انداختیم تو جوب. فقط خندید. خدا می دونه چه حسی نسبت به ما داشت تو اون لحظه.
You know the day destroys the night
Night divides the day
Tried to run
Tried to hide
Break on through to the other side
We chased our pleasures here
Dug our treasures there
But can you still recall
The time we cried
Break on through to the other side
اولین باری که این شعرو یه جایی تو دانشگاه نوشتم، کف یکی از کلاسای دانشکده علوم بود. من بودم، حسین بود و بهنود. حسین الآن سه ترمه که انتقالی گرفته و رفته شیراز. بهنودم که به این روز افتاد. پسره خر! حیف بودی.
اینو آیدین در ساعت ۱۹:۰۶ نوشت.
۶ نظر به “”
دسامبر 14th, 2002 20:56
تو رو خدا اينقدر روضه نخون اعصابم خرد شد… بد نيست يه منبر تو مجلس ختمش بري انگار خيلي اينكارهاي….؛
دسامبر 15th, 2002 14:55
حمید جان مطمئن باش بعد از خودکشی قریب الوقوع جنابعالی، واسه تو هم روضه می خونم. تازه مرامی سوز و گدازشو برای تو بیشتر می کنم.
دسامبر 15th, 2002 15:21
eyedeeen kheiliiii bahaaaaaaaaaaal boood:)):)):))
دسامبر 15th, 2002 17:32
hamidrezaaaaaaaaaa harkasi hagh dare harchiii deleeeesh mikhaaaaaaaaaaaaaad beneviiisex-(x-(
دسامبر 16th, 2002 7:00
در هر حال ضرر کرده. اگه اون دنیایی باشه، مطمئنم که داره به خاطر ضربه ای که به اون دختر بیچاره زده جواب پس می ده. اگرم اون دنیا وجود نداشته باشه، که بازم به هیچی نرسیده، اگه صبر می کرد ممکن بود اینجا به یه چیزایی برسه.
دسامبر 16th, 2002 17:49
dont worry Aidin joon, the whole life is all pain and pain, he just got rid of it and thats it, we will do the same one day… sooner or later…what do u think he is doing rightnow????