چهارشنبه، ۹ اکتبر ۲۰۰۲
باز دلم می خواد نق بزنم. دوست دارم اونقدر به زمین و زمون فحش بدم که شاید یه ذره سبک بشم. اونوقت باز باید فردا پس فردا جواب پس بدم که چرا این قدر بی ادبم. اصلا وبلاگ خودمه ممکنه یهو هوس کنم همشو شخم بزنم سیب زمینی بکارم. فعلا خیلی باهام کل کل نکنین. طرفمم زیاد پیداتون نشه وگرنه هرچی دیدین از چشمای باباقوری خودتون دیدین. به هر حال فکر می کنم کم کم دیگه بسم باشه. چه خبرمه؟ نمی خوام که دنیابون بشم. بیست سال خودش خیلیه. بیست سال آدمانه رو زندگی کردم، چهل سال سگی و چند سال میمونی و ده سال الاغیش مونده. اونم مال شما. همش مال شما. نمی تونم که با خودم ببرمشون اون دنیا. اگرم بتونم اصلا نمی برم. اگه بخوام اونجوری زندگی کنم که مرض ندارم این همه راهو پاشم برم تا اونجا.
از اون انرژی که دارم صرف اطرافیانم می کنم، حتی یه دهمشم به خودم برنمی گرده.
شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار
که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش
بخدا شما آدما دارین از زندگی سیرم می کنین از بس که خرین.
یک نظر به “”
اکتبر 9th, 2002 15:22
آدما خرن؟…خرا آدمن؟…بابا آيدين عجب خرتوخري راه انداختيا… درست ميشه به نظرت؟… نظرخواهيت رو گفتما