سهشنبه، ۱ اکتبر ۲۰۰۲
پریروز معارف داشتم. رفتم دانشکده علوم. بعدم یه نیم ساعتی هم از وقت کلاس واسه خودم ول چرخیدم تو محوطه. بعد که با کلی بی میلی رفتم سرکلاس نمی دونم چی بود تو حرفاش که من تمام مدت مثل یه آدم مسخ شده زل زده بودم به دهنش. بعدم که کلاس تموم شد زده بود به سرم که ارشدمو برم الهیات بخونم.
اینو آیدین در ساعت ۱۸:۴۵ نوشت.