سهشنبه، ۲۴ سپتامبر ۲۰۰۲
ای که سیاهه چشمات همرنگ روزگارم
از دست تو چه روز و چه روزگاری دارم
برای بی وفایی هزار بهونه داری
هزار و یک شکایت از این زمونه داری
نمی دونم چرا با این آهنگ همش یاد تو می افتم. چشمات که سیاه نبود. من که هیچ وقت بدون لنز ندیدمشون ولی خب به هر حال سیاه نبود. روز و روزگارمم که از دست تو بد نبود. سیاهم نبود. اون وقتا خیلی هم سبز بود. ولی چشمات حتی سبزم نبودن. هیچ شکایتی هم از زمونه نداشتی. عین خودم از همه چیش لذت می بردی. برای بی وفایی هم که حتی یه بهونه هم نداشتی چه برسه به هزارتا.
پس چرا یهو بی وفا شدی؟ پس چرا این آهنگه همش منو یاد تو می اندازه؟
اینو آیدین در ساعت ۱۸:۴۷ نوشت.