جمعه، ۲۶ ژوئیه ۲۰۰۲
یکنواختی، بیکاری، دلتنگی، بی زمانی، تنهایی ….
از اینجوری گذروندن تابستون حالم بهم می خوره ولی بازم هیچ کاری نکردم که عوضش کنم این وضعو. روزایی که می رم دانشگاه همه دارن یه کاری می کنن اونوقت من می شینم فقط الکی مخ بچه ها رو می خورم. خسته شدم بخدا. کاش زودتر ترم شروع شه. شونصد واحد وردارم بعد نصفشو حذف کنم بقیشو هم بیافتم کیف کنم.
اینو آیدین در ساعت ۱۵:۵۱ نوشت.