سهشنبه، ۲۳ ژوئیه ۲۰۰۲
آقا حیف که این مامانم اینا باهام بودن وگرنه یه دعوای حسابی کرده بودم. داشتیم دم خونه مون پیاده می رفتیم یه یارو هم بود که مثل گاو رانندگی می کرد منم داد زدم هشششششش. اونم ده متر جلو تر نگه داشت. (خوب تربیت شده بود چون تا من گفتم هش زد رو ترمز.) بعد آقا پیاده شده می گه مگه تو پلیسی. ما که ربطشو نفهمیدیم البته. بعدم پاشو از گلیمش درازتر کرد گفت تو برو سیبیلتو درست کن بعد حرف بزن. آخ که این یه حرفش بدجوری منو سوزوند. تا ما بیایم یه دعوای درست حسابی بکنیم مامانم اینا پریدن وسط بعدم یکی از فامیلا رسید (نصف فامیلای ما تو همین دو تا کوچه هستن) مارو زوری سوار کرد که از معرکه خارجمون کنه. بعدم یه مشت نصیحت. آخ که اگه اینا نبودن اقلا دوتا فحش درست حسابی بهش می دادم. مرتیکه بدجوری نشئه بود اصلا از ماشین که پیاده شد نمی تونست درست وایسته. از مادر زاده نشده که به سیبیل ما جسارت کنه، چه برسه به این مرتیکه عملی مست بی سر و پا. آخ کاش اقلا کسی اینجا رو نمی خوند یه دوتا فحش اینجا می دادم. 😛
اینو آیدین در ساعت ۲۰:۳۳ نوشت.