دوشنبه، ۲۲ ژوئیه ۲۰۰۲
اینم یه صحنه از صحنه هایی که تو کیش دیدیم:
با یه مینی بوس رفته بودیم هور یا حور. اونجام جای خلوتی بود. وقتی ما رسیدیم از یه وانت داشتن خیلی با ععجله یه سری جنسو خالی می کردن تو یه قایق موتوری بعدم قایقه خیلی سریع راه افتاد و رفت. اینم دیالوگ راننده ما با اون یکی راننده:
– ضیایی کره خر! قاچاق می کنی؟ می فروشمت.
– تو که چیزی ندیدی.
– یه نوار شاد بده بهم که ندیده باشم.
– بیا!
و به این ترتیب فهمیدیم که نوار خاصیت نامرئی کنندگی هم داره.
اینجاشم که دیگه خیلی جالبه:
همون همسفر ما که ذکرش رفت (یه خانوم مسنی بود) رفته پیش اون راننده هه داره باهاش مذاکره می کنه. اونم می گه چارصد و پنجاه بده فردا همین ساعت اینجا باش که ببریمت دوبی! اگه ما نرسیده بودیم و توضیح نداده بودیم که مثل آدمم می تونه بره دوبی نزدیک بود با قاچاقچیا بره.
اینو آیدین در ساعت ۱۶:۴۰ نوشت.