مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 

شنبه، ۱ ژوئن ۲۰۰۲     

یه چیزی تازه کشف کردم: من و جین جین تو یه مدرسه درس می خوندیم. البته فقط یه سال فرصت دیدن همدیگه رو داشتیم اون وقتا که اون یه سال ما تازه وارد بودیم و ناآشنا و اونم داشته واسه کنکور درس می خونده که سیاست مدرسه ما در مورد سال آخری ها یه چیزی بود تو مایه های تعطیلی. خلاصه اینکه عجب دنیای کوچیکیه ها. یادش بخیر عجب مدرسه ای.
می تونم ادعا کنم تو بهترین راهنمایی و دبیرستان ایران درس خوندم و الآنم دارم تو یکی از بهترین دانشگاهای مملکت بهترین رشته رو می خونم. ولی خیلی وقتا احساس کردم که لیاقت این همه رو ندارم.
حالا بگم چطور شد که ما فهمیدیم با این جین جین فامیلیم. یه آدم نازنینی بود تو مدرسه ما که اسمش اگه اشتباه نکنم: “اسدالله زاده” بود. ولی ما عادت داشتیم بهش بگیم اسدل. زمان ما نقشش بیشتر در حد یه ناظم بود ولی زمان جین جین اینا انگار معلم هنرم بوده. این بنده خدا هفته پیش مرد. تو تمام این سالا شاید هیچ وقت بهش فکر نکردیم ولی حالا که مرده فکر خیلیامونو به خودش مشغول کرده.
دیگه حیاط علامه حلی نگاهای اسدل رو از تو اتاقک آکواریوم مانندش نمی بینه.
دیگه کسی نیست که کمکهای اولیه مورد نیاز بچه ها رو انجام بده براشون.
دیگه مسابقه های مدرسه داور نداره.
دیگه کسی نیست که واسه همه بچه ها نمره انضباط بیست رد کنه.
دیگه……
تو همه این کارا البته موردایی داشته که خاطره شده برای همه.
یه دفعه که زیر تنها درخت حیاط مدرسه، کنار زمین بسکتبال، روبروی آکواریومش تحصن کرده بودیم برای اعتراض به رفتار یکی از معلما، از توی دفترش اسم بچه های ردیف جلو رو به عنوان مسئول نوشته بود و داده بود به مدیر(یادش بخیر عجب آدم گهی بود) که البته بعدا به این قناعت نشد و از روی لیستای حضور و غیاب از انضباط هممون نفری دو نمره کم شد. ولی اسم اسدل به عنوان آنتن خراب بین بچه ها در رفت. اون تحصنم آخرش توسط مدیر به خاک و خون کشیده شد. روز بیست و پنج اسفند هفتاد و شیش بود. سال بعدش تو انتخابات شورای مدرسه ائتلاف بیست و پنج اسفند برنده شد. امسالم تو چهارمین سالگردش رفتیم مدرسه که چه قدر فرق کرده بود.
یه دفعه دیگه یکی از بچه ها به یکی دیگه که خیلی گنده بود (سه تا داداش بودن که هر سه تاشون همون جا درس می خوندن، بزرگترینشون رو که المپیادی بود هم نسلای جین جین یادشونه، کاوه خجسته رو می گم) مشت زده بود. اونوقت انگشت خودش در رفته بود. بعد اسدل واسش انگشتشو جا انداخت. منتها ظاهرا یه ترکم داشته. چون بعد از اقدامات اسدل انگشتش شیکست!!!
یه چیز دیگه هم تو داوری ها بود. واسه مسابقه های فوتبال خود مربی ورزشمون (خوشخوان) که داور بین المللی بود و این روزا تو تلویزیون واسه جام جهانی کلی نشونش می ده داوری می کرد. ولی داوری بسکتبال با اسدل بود. (البته اینو جین جینم گفته ولی منم می گم حالا) اسدل وفتی می خواست بگه یه دقیقه از بازی مونده، انگشت شستشو حواله بچه ها می کرد که کلی مایه خنده بود.
خلاصه اینکه یادش بخیر. حیف شد رفت. روحش شاد.

اینو آیدین در ساعت ۱۷:۵۹ نوشت.



پاسخی بنویسید


 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002