پنجشنبه، ۲۳ مه ۲۰۰۲
من دارم آزمایش می شم. خدا داره آزمایشم می کنه که ببینه ظرفیتشو دارم جزو اصحاب کهف بشم یا نه. دیشب قشنگ پونزده ساعت متوالی خوابیدم. حالا شایدم تسه تسه نیشم زده باشه.
یه مورد دیگه هم هست که خواب میاره. یادمه تو تبریز که واسه مسابقات موشها رفته بودیم علی رو یه چیزی نیش زده بود که دستش کلی باد کرده بود. خلاصه رفتیم دواخونه و دستشو نشون داد اونم یه شربت داد بهش، اگه اشتباه نکنم اسمش هیدروکسیزین بود. خلاصه علی خورد و فردا صبحش که از خواب پاشدیم باد دستش خوابیده بود. ما چهار نفر دیگه که دیدیم اینجوریه همون صبح که تازه از خواب بیدار شده بودیم به عنوان پیشگیری!!! هرکدوم کلی از اون شربته خوردیم و کلی هم علی خورد. نتیجه اش این بود که تو کل مراسم افتتاحیه که صبح همون روز بود ما رو صندلیای آمفی تئاتر اونجا خواب بودیم و سخنرانی مهم و پربار!!! پروفسور غفوری فرد رو از دست دادیم. بعدشم رفتیم ناهار خوردیم و این دفعه تو نمازخونه گرفتیم خوابیدیم. که مرحله مقدماتی سه تا از رشته ها رو از دست دادیم.
خلاصه اینکه من هنوز خوابم میاد. چیکار کنم؟