شنبه، ۱۱ مه ۲۰۰۲
وای از دست این آخر هفته ها دیگه دارم بدجوری خسته می شم. قدیما که آخر هفته همش خونه بودم همیشه شاکی بودم که از بیکاری و یکنواختی حوصله ام سر رفته. حالا یه دوماهی می شه که هیچ روز تعطیلی نبوده که شبش خونه باشیم. دیگه دارم حسابی خسته می شم. بابا گاهی وقتا لازمه که آدم یه شبم خونه بمونه. این خدام همیشه عوضی می گیره دعاهای آدمو. ما گفتیم هر دو هفته یه بار یه جایی بریم یه کاری کرد که یه وقتایی واسه ظهر و شب دو روز تعطیل چهار تا برنامه جور می شه. یا مثلا همین هفته که سه روز تعطیل بوده هر سه شبش مهمونی بودیم. من که دیگه خسته شدم. آدم وقتش مال خودش نیست. خیر سرم فردا صبحم امتحان دارم. اونوقت امشب معلوم نیست تا ساعت چند باید بیرون علاف باشم. خدا تو چرا نمی گیری حرف آدمو؟
اینو آیدین در ساعت ۱۹:۴۷ نوشت.