چهارشنبه، ۱۷ آوریل ۲۰۰۲
امروز یکی از بهترین دوستام دچار یه جور فروپاشی عصبی شد. نمی دونم دقیقا چرا چون حتی حاضر نبود با من حرف بزنه یا جوابمو بده. هر چی بوده این قضیه کارنامه ها یهو باعث لبریز شدنش شده. حتما خیلی بهش فشار اومده بوده تا لبریز شده چون با شخصیت محکم و مثبتی که اون داره تنها کسی که انتظار نداشتم تو این وضع ببینمش اون بوده.
اون تو این وضعیت بود اونوقت حتی من یه کلمه باهاش صحبت حسابی نکردم. قربون خودم برم با این دوستی کردنم. حتی از عصر تا حالا نتونستم بهش زنگ بزنم که ببینم حالش چطوره چون می ترسم میزون نباشه و من دست پامو گم کنم یه حرفی بزنم که بدترش کنه. آخه راستشو بخواین من خودم تو چند وقته ی اخیر سر یه قضیه ای ناراحتش کردم. که حتما یه بخشی از ظرف تحملش رو من پر کردم. می تونم بگم حتی از خواهرم برام عزیزتره و اونوقت ناراحتش کردم.الآنم خیلی نگرانشم.
به هر حال ببخشید که من اینقده الاغم. ببخشید که ناراحتت کردم. تقصیر خودم نیست، شعور ندارم. توروخدا منو ببخش. هرچند که اصلا فکر نمی کنم در این مورد مستحق بخشش باشم.
اینو آیدین در ساعت ۱۹:۱۹ نوشت.