دوشنبه، ۱۱ مارس ۲۰۰۲
خسته ام، خسته ام، خسته.
خیلی خسته ام جه بدنی و چه روحی .فقط منتظرم که زودتر عید بشه و یه استراحت اجباری بکنم چون اصلا اینجوری نمی تونم استراحت کنم.
یه نفرم داره یه بلایی سر من میاره که نگو. خودشم می دونه داره چی کار می کنه، منم هدفشو می دونم. با اینکه قبلا کلی به خودم گفتم که محاله در برابرش کم بیارم الآن یه جورایی دارم کم میارم. البته کم نمیارم بیشتر دارم کلافه میشم. اون کاری که این بشر داره با من می کنه از نظر من سخت ترین شکنجه است. خدا رحم کنه.
اینو آیدین در ساعت ۲۱:۱۱ نوشت.