جمعه، ۸ مارس ۲۰۰۲
آورده اند که شیخ ما ابوسعید -قدس الله روحه العزیز- روزی در نیشابور بر اسب نشسته بود و جمع متصوفه در خدمت او.به بازار فرو می راند.جمعی ورنایان می آمدند، برهنه. هر یکی ازار پای چرمین پوشیده. و یکی را بر گردن گرفته می آوردند. چون پیش شیخ رسیدند، شیخ پرسید که «این کیست؟» گفتند: «امیر مقامران است.»شیخ او را گفت که «این امیری به چه یافتی؟» گفت: «ای شیخ، به راست باختن و پاک باختن.» شیخ نعره ای زد و گفت :«راست باز و پاک باز و امیر باش!».
(اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید)
منظور من از این حکایت : عشق یه قمار نیست؟ امیر عاشقان هم داریم؟
اینو آیدین در ساعت ۱۸:۵۸ نوشت.