جمعه، ۲۲ فوریه ۲۰۰۲
هاها اینم از اون کشفای خیلی جالب خودمه:
فرض کنین یکی به من میگه “آیدین! زود باش!” من چه طور می تونم به دستورش عمل کنم؟ اگه زود باشم که دیگه آیدین نیستم اگرم بخوام آیدین باقی بمونم دیگه زود نمی شم.پس این دستور ایراد داره و ما مجبوریم به جاش از زبون کوفتی عربی استفاده کنیم وبگیم عجله کن.
یه چیز دیگه چطور یک نفر دستوری می ده که قابل اجرا نیست و انتظار هم داره که اجراش کنیم؟
یاد این بخش شازده کوچولو افتادم :
نفل از ترجمه احمد شاملو “شهریار کوچولو”
“پادشاه : اگرما به یک سردار امر کنیم مثل شب پره از این گل به آن گل بپرد یا قصه سوزناکی بنویسد یا به شکل مرغ دریایی در آید و او امریه را اجرا نکند کدام یکی مان مقصریم ، ما یا او؟
شهریار کوچولو نه گذاشت نه برداشت ، گفت : شما.
پادشاه گفت :حرف ندارد.باید از هرکسی چیزی را توقع داشت که ازش ساخته باشد.قدرت باید پیش از هرچیز به عقل متکی باشد.اگر تو به ملتت فرمان بدهی که بروند خودشان را بیندازند تو دریا انقلاب می کنند. حق داریم توقع اطاعت داشته باشیم چون اوامرمان عاقلانه است.”
جدا که این کتاب معرکه است سه تا ترجمه اش را دارم و جمعا حدود دوازده بار خوندمش.البته هر کدوم از ترجمه هاش یه مزایایی برای خودشون دارن برای همین نمی شه گفت واقعا کدوم بهتره.
اینو آیدین در ساعت ۱۰:۳۰ نوشت.