پنجشنبه، ۲۱ فوریه ۲۰۰۲
از زبون دلم :
” چی بنویسم آخه؟ چی بگم؟ من که دارم به وظیفه ام عمل می کنم.ضربان خودمو دارم،این مرتیکه رو زنده نگه داشتم .هیچ توقعی هم ندارم ولی اون هرچی می شه می اندازه گردن من.
یه روز می گه دلم خواست، یه روز می گه دلم رفت. یه روز دلش گیره ، یه روز دلش می سوزه یه روز دلش گرفته. یه روزم دلش مُرده. ولی من که دارم کار خودمو می کنم.به خدا خیلی بی چشم و روئه. من اصلاً دیگه حرفی ندارم. با این مرتیکه عوضی هم حرف نمی زنم.”
اینو آیدین در ساعت ۱۵:۳۶ نوشت.